افتخاري ديگر براي شهرستان كوچك لامرد....

افتخاري ديگر براي شهرستان كوچك لامرد....

حجه الاسلام سيد محمود علوي وزير پيشنهادي اطلاعات كابينه دكتر روحاني

سید محمود علوی متولد ۱۳۳۳ در لامرد است. و به عنوان نماینده ستاد مرکزی انقلاب اسلامی در جنوب فارس در سال ۱۳۵۸-۱۳۵۷سابقه‌ی فعالیت انقلابی زیادی در سطح منطقه دارد. او در مقطع مهمی از انقلاب اسلامی، حلقه‌ی اصلی اتصال انقلابی‌های گراش به دیگر مراکز کشور بود و در طی اقامت چندساله‌اش در گراش، مراوده نزدیکی با نسل اول و جوان انقلاب در گراش داشت و یکی تاثیرگذارترین روحانیان انقلابی در گراش بود. علوی در سال‌های ۱۳۵۹- ۱۳۵۸ نیز نماینده دفتر امام خمینی (ره) در لامرد بود.

حجت الاسلام علوی در تیرماه ۶۰ در انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس اول شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم لارستان انتخاب شد. علوی در دوره‌های دوم، چهارم و پنجم مجلس نیز نماینده مردم شهرستان لامرد بوده است. سال‌های ۶۸ تا ۷۰، علوی معاونت نظارت و بازرسی و معاونت روابط عمومی و تبلیغات سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح را به عهده داشت؛ و از سال ۱۳۷۹ تا سال ۱۳۸۸ با حکم مقام معظم رهبری به ریاست سازمان عقیدتی سیاسی ارتش منصوب گشت. او در انتخابات مجلس خبرگان رهبری در سال ۸۸ با کسب بیش از دو ملیون رأی مردم استان تهران به عنوان نماینده مردم استان تهران به مجلس خبرگان رهبری راه یافت.

در صورتی که نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی به این گزینه‌ی پیشنهادی روحانی رای اعتماد بدهند، فعالیت سیاسی سید محمود علوی وارد فاز تازه‌ای خواهد شد. موضوعی که بر فعالیت سیاسی کل منطقه‌ی جنوب فارس نیز تاثیرگذار خواهد بود.

به افتخار تمامي بانوان ورزشكار شهرستان لامرد.....

به افتخار تمامي بانوان ورزشكار شهرستان لامرد.....

اين را مي نويسم شايد قدرشناسي كوچكي باشد از تمامي ورزشكاران بانوان شهرم و به خصوص تيم فوتسال بانوان شهرداري اشكنان كه براي اولين بار با اقتدار تمام به عنوان تيم اول به ليگ برتر فوتسال بانوان كشور راه يافت.

اشكنان شهر كوچكيست از شهرستان هفتاد هشتاد هزاز نفري شهرستان لامرد ، در جنوبي ترين نقطه استان فارس. جمعيت اين شهر كوچك به زور به ده هزار نفر مي رسد ولي بانوان فوتساليست اين شهر ، فعل خواستن را به تمام وجود و به معناي كامل صرف كردند و با اقتدار كامل در اولين فصل حضور در ليگ دسته يك قهرمان شده و ليگ برتر راه يافتند.

اين هم خبر تكميلي از سايت فدراسيون فوتبال....

به گزارش سایت رسمی فدراسیون؛ دهمین دوره رقابتهای لیگ دسته اول فوتسال بانوان با حضور 16 تیم برلیان مراغه، نخل جنوب، هیرسا ورزش، مهدیه تبریز، ماشین سازی تبریز، دانیال ایذه، آریون برزن یاسوج، معدن خاک نسوز زاگرس،پیروزی،آرسن میناسیان ، شهرداری اشکنان، هیات فوتبال آمل، انصار ولایت تبریز، البرز شهرداری زنجان،هیات فوتبال اصفهان، هیات فوتبال فارس در چهار گروه چهار تیمی به صورت رفت و برگشت از تاریخ 9/12/91 الی 13/4/92 به رقابت پرداختند. مرحله دوم هشت تیم در دو گروه 4 تیمی به صورت رفت و برگشت به رقابت پرداخته و در نهایت چهار تیم شهرداری اشکنان، پیروزی، دانیال ایذه و انصار ولایت تبریز در مرحله نهایی پس از انجام بازیهای دوره ای توانستد به ترتیب اول تا چهارم شوند.
گفتنی است؛ تیمهای شهرداری اشکنان و پیروزی جواز حضور در رقابتهای لیگ برتر فصل 93=92 را کسب کردند.
طبق آمار به دست آمده در 156 بازی انجام شده 1078 گل از خطوط دروازه ها عبور کرد. بهترین خط حمله  متعلق به تیم پیروزی با 57 گل زده و بهترین خط دفاع متعلق به دانیال ایذه با 26 گل خورده است. همچنین 8 کارت قرمز و 46 کارت زرد از سوی داوران به بازیکنان خاطی داده شد.
محدثه محمدی از تیم پیروزی با 24 گل زده خانم گل مسابقات شد.

يه پست هم شده اختصاص بديم به مولامون.....

روايتي از زندگي امير المومنين، علي (ع).... باباي يتيمان كوفه....

علی را حلال کنید
روزى در كوچه‏ هاى كوفه به تنهائى راه مى ‏رفت، همانند همه مسلمین در كمال سادگى با نرمى و آرامش و همه‏ جا را زیر نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبریت جامعه را ایفا مى ‏كرد، در راه زنى را ملاحظه فرمود كه مشك آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامى نزدیك آمد و آن زن را خسته و رنجیده خاطر یافت، مشك آب را بدوش گرفت تا زن مقدارى استراحت كند، در راه جویاى احوال آن زن شد؟ زن عرضه داشت: شوهرم در یكى از جنگها در سپاه على بن ابى طالب شهید شد، حال من و چند كودك یتیم، بدون سرپرست مانده و آهى در بساط نداریم.

امام على علیه السلام برگشت و آن شب را تا سپیده صبح به ناراحتى گذراند. صبح زنبیل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه، كسانى از حضرت درخواست مى كردند زنبیل را بدهید ما حمل كنیم .

حضرت مى فرمود:

-  روز قیامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گیرد؟

به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید: كیست ؟

حضرت جواب دادند:

كسى كه دیروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده ، در را باز كن!

زن گفت: خداوند از تو راضى شود و بین من و على بن ابیطالب خودش حكم كند.

حضرت وارد شد، به زن فرمود: نان مى پزى یا از كودكانت نگهدارى مى كنى؟

زن گفت: من در پختن نان تواناترم، شما كودكان مرا نگهدار!

زن آرد را خمیر نمود. امام على علیه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت. با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود:

از خدا بخواهید كه على را ببخشد.

خمیر كه حاضر شد امیرمۆمنان علیه السلام تنور را هیزم كرد و شعله ور ساخت و چهره مبارك خود را نزدیك مى ‏آورد و به خود خطاب مى ‏كرد: یا على آتش دنیا را مى بینی چه سوزان است! بدان كه آتش آخرت بسیار سوزان ‏تر است.

در این میان یكى از زنان همسایه که امام را می شناخت، وارد شد و به مادر كودكان نهیب زد: واى بر تو! می دانى این آقا كیست؟! این پیشواى مسلمین و زمامدار كشور، على بن ابى طالب علیه السلام است .

زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت: یا امیرالمۆمنین! از شما خجالت مى كشم، مرا ببخش !
اما حضرت با تواضع و فروتنى زیادى فرمودند: شما ببخشید كه تا كنون مشكلات شما را حل نكرده بودم، از درگاه خدا بخواهید كه على را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد. (بحارالانوار، ج 41، ص 52)



التماس دعا...

امشب مي خوايم بريم سر گردنه....


امشب مي خوايم بريم سر گردنه....

 شب پانزدهم ماه رمضان كه ميرسه، ناخودآگاه جمله بالا به ذهنم مياد. كوچك كه بوديم و دلمون صاف صاف بودو عاشق افطار و سحر ماه رمضون بوديم ، بزرگترا و معمولاً پدر و مادرمون بهمون مي گفتند :

امشب مي خوايم بريم سر گردنه.

ما كه چيزي نمي دونستيم. بعدها كه بزرگتر شديم ، فهميديم منظورشون چي بوده.

قديما با توجه به هواي گرم جنوب و نبود برق و وسايل سرمايشي ،واقعاً روزه گرفتن حكم جهاد داشت و فتح كردن قله. اون زمان ماه رمضون رو تشبيه مي كردند به كوهستان. فتح كردن قله و برگشتن. پانزده روز تا قله و پانزده روز برگشتن. و همچنين اون زمان ها به قله ي كوه مي گفتند گردنه. همين كه ماه رمضان نصف ميشد انگار قله ي  كوه رو فتح كرده بودند. و منظورشون از جمله بالا اين بود كه ماه رمضون نصف شده ...

يادش به خير.... كوچك بوديم.  پدر  و  مادر و  بزرگترا،  روزه  مي گرفتند  و  ما  كيف مي كرديم... از بابت افطاري. چه لحظه هاي خوشي داشتيم. دلا همه يكي بود. كاسه هاي نذري دست به دست مي گشت. تابستونا هوا فوق العاده گرم بود. بالاتر از 50 درجه اي كه الان اعلام مي كنند. دم دماي غروب، همراه مادر مي رفتيم سر بركه ( آب انبار). آبش خنك بود. مادر شربت مشتي درست مي كرد و با الله اكبر موذن نوش جان مي كرديم...و الان هم هوا شديداً گرم شده. نمي دونم اون زمان بدون هيچ وسيله ي سرمايشي چقدر تحمل گرما داشتيم ولي الان اگر چند دقيقه نه چند ساعت! ،كولر ها خاموش بشه و يا برق بره، تحمل گرما نداريم....

و.... يادش به خير... راستي امشب مي خوايم بريم سر گردنه.. جا نمونيدا...


ميلاد كريم اهل بيت ، امام حسن مجتبي (ع) را به همه شما عزيزان تبريك مي گويم.