باز هم مهر و یاد آور خاطرات قدیم.....
مهر ماه، یادآور دوران خوشی ها......
کم کم هیجان روزهای آغازین مدرسه مانند بچه دبستانیا به سراغ ما معلم ها هم میاد. امّا این هیجان با هیجان های اون دوران خیلی فرق می کنه چون زمانه فرق کرده..... دیروز دخترک من ازم پرسید که چند روز دیگه مدرسه ها باز میشه و البته چه شوقی داشت. گفتم سه روز. با انگشتان کوچکش سه رو نشونم داد و گفت بابایی درسته. عاشق نقاشیست. چندین ساله که با مداد و دفتر اخت دیرینه داره و از دوسالگی پاش رو گذاشت تو محیط مدرسه. مامانش هم معلمه.امسال دردسرمون یکی دوتا نیست. مادر، مدرسه. دختر، کلاس اول و خودم هم مدرسه . حالا چیکار کنیم با ابن فسقلی. ممد جواد سه سالشه .پارسال که همش نزد خودم بود. یکسال بچه داری کردم و ظاهراً امسال هم باید بچه داری بکنیم . یکی از مزایای معاونت همینه و خوش به حال مادرای این دوره و زمونه.

و این هم یه مطلب جالبی که البته نمی دونم از کیه.....
باز بوی دفتر
پاک کن ها ی سفید
ته مداد قرمز
باز هم مهر رسید
باز هم رج زدن حرف الف
باز هم دخترکی سر به هوا، دختری گیج که نامش کبراست
و هزاران سال است
قول ها داده به خود
و گرفته تصمیم
که دگر بار کتاب خود را
باز جا نگذارد شب به زیر باران
آن کتاب کهنه همچنان خیس وچروکیده و باران زده است
باز هم سال دگر
باز پاییز دگر
باز تصمیم دگر
باز کوکب خانم
چند مهمان دارد
باز هم سفره رنگین پهن است
و کدام از ماها
در پس این همه سال…
حسرت خوردن از آن سفره کوکب خانم
همچنان با اونیست؟
خوش به حال عباس
خوش به حال کبری
خوش به حال حسنک
که همه دغدغه شان
سفره ودفتر خیس است وصدای یک بز
خوش به حال همه شان
که زما جاماندند
همه کودک ماندند
ورسیدیم ما به سرابی که هم اکنون هستیم
وغم غربت ایام گذشته است که دایم با ماست!!!!!!!

می نگارم مطالبی را که سالهای آینده حسرت آن را خواهم خورد؛